ترس

ساخت وبلاگ
راستش دیگه دارم به وضعیت خودم عادت میکنم این که هر دقیقه تا چند قدمی مرگ برم برگردم . هفته پیش دوشنبه امتحان عربی داشتیم صبح از شدت نفس تنگی بیدار شدم خواستم برم اسپریم بدارم که چشمام سیاهی رفت پله اتاق ندیدم پا گرفت به پله و خوردم زمین  وقتی بهوش اومدم دیدم کف اتاقمم فکر کنم مثل اون روز که تو مدرسه غش کرده بودم دوباره غش کرده باشم . هر جوری بود خودم به آشپزخونه رسوندم و اسپریم برداشتم بهترم کرد ولی نه کاملا . این قدر حالم بد بود که نتونستم برم امتحان عربیم بدم فکر کنین امتحان ترم اول عربیم ندادم . خوب شما هم اگه هر دقیقه تا دم مرگ میرفتین به این وضعیت عادت میکردین ولی ترس من از مردن نیست از این که کم باهاش حرف زدم ، کم دیدمش و خیلی کم های دیگه میترسم . راستش این تنها چیزی یه که وقتی به مرگم فکر میکنم منو میترسونه برام دعا کنین زنده بمونم . عشق...
ما را در سایت عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : عشق samo بازدید : 262 تاريخ : 12 / 1 / 1391 ساعت: 22:00